Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «بیتوته»
2024-05-06@00:35:23 GMT

قتل شوهر سابق خواهر بعد از ازدواج مجدد

تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۶۹۶۲۵۲



مرد جوان وقتی فهمید شوهرخواهرش بعد از جدایی از خواهرش ازدواج کرده است، او را به قتل رساند. متهم بعد از دستگیری به اختلاف قدیمی‌ای که با مقتول داشت اشاره کرد.

به گزارش شرق؛ فروردین سال ۹۹ به‌ دنبال وقوع درگیری خونین در جنوب تهران مأموران در محل حاضر شدند. در آن درگیری مرد ۳۵‌ساله‌ای به نام جعفر چاقو خورده و به بیمارستان منتقل شده بود که ساعتی بعد به‌ خاطر شدت جراحات جان سپرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بررسی‌ها نشان می‌داد جعفر از سوی برادر زن سابقش مورد حمله قرار گرفته و جان باخته است.

به‌این‌ترتیب پسر ۲۷ساله به نام شایان ردیابی و بازداشت شد و به درگیری با شوهر سابق خواهرش اعتراف کرد. متهم در بازجویی‌ها گفت: سه سال قبل جعفر به خواستگاری خواهرم آمد و آنها با هم عقد کردند؛ اما در دوران عقد مدام با هم اختلاف داشتند و می‌خواستند از هم جدا شوند که با وساطت خانواده‌ها جشن عروسی را برگزار کردند و سر زندگی‌شان رفتند؛ اما فقط شش ماه از ازدواجشان گذشته بود که خواهرم قهر کرد و به خانه پدرم آمد. او می‌گفت با شوهرش تفاهم ندارد و نمی‌تواند با او زندگی کند.

ماجرای جدایی آنها نزدیک به دو‌سال‌و‌نیم طول کشید و بالاخره درحالی‌که فقط سه سال از جشن عروسی‌شان گذشته بود، از هم جدا شدند. شایان ادامه داد: در این سه سال خانواده ما و جعفر همیشه با هم درگیر بودیم. او در دعوا با خواهرم به ما فحاشی می‌کرد. ما هم به هواخواهی از خواهرم با او درگیر می‌شدیم. فقط چند ماه از جدایی خواهرم و شوهرش گذشته بود که متوجه شدیم جعفر بار دیگر ازدواج کرده است. او قبلا از من پول قرض گرفته و بدهی‌اش را نداده بود.

من به‌ خاطر خواهرم چیزی نمی‌گفتم و همیشه امیدوار بودم که زندگی آنها درست شود؛ اما وقتی هنوز چند ماه از جدایی‌شان نگذشته بود و جعفر دوباره ازدواج کرد، فهمیدم حق با خواهرم بوده و جعفر او را دوست نداشته است. متهم گفت: من که از شنیدن خبر ازدواج شوهر سابق خواهرم عصبانی شده بودم، مقابل خانه‌شان رفتم و از او خواستم تا بدهی‌اش را تسویه کند؛ اما او که عصبانی بود شروع به فحاشی کرد. به من گفت زندگی او را خواهر من خراب کرده است و بدهی در واقع خسارت خراب‌شدن زندگی‌اش است و پولی نمی‌دهد.

‌همین موضوع باعث درگیری ما با هم شد و من در اوج عصبانیت با چاقو چند ضربه به او زدم؛ اما واقعا قصد کشتن او را نداشتم. در جریان تحقیقات همسر دوم جعفر که شاهد درگیری بود، به‌عنوان مطلع مورد بازجویی قرار گرفت. وی گفت: وقتی زنگ در خانه را زدند ما فکر کردیم لوله‌کش است، چون منتظر بودیم لوله‌کش بیاید و لوله‌های دستشویی را درست کند. بدون اینکه بپرسیم چه کسی پشت در است در را باز کردیم. یک‌دفعه متهم با عربده‌کشی و فحاشی وارد خانه شد. من و شوهرم شوکه شده بودیم. متهم بدون اینکه فرصت حرف‌زدن بدهد، با چاقو به شوهرم حمله کرد و چندین ضربه به او زد.

بدون اینکه اجازه دفاع بدهد یا حرفی بزند. من اصلا متهم را نمی‌شناختم و فقط التماس می‌کردم دست از سر شوهرم بردارد. بعد از اینکه شوهرم را به بیمارستان بردیم و برادرشوهرم را در جریان موضوع قرار دادم، مشخص شد که فرد ضارب برادرزن سابق شوهرم بوده است. به‌ دنبال اعتراف‌های پسر جوان، ثبت گفته‌های همسر مقتول و بازسازی صحنه جرم، کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. قرار است پسر جوان به‌زودی در دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کند. این در حالی است که اولیای‌دم برای او حکم قصاص خواسته‌اند.

منبع: بیتوته

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.beytoote.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «بیتوته» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۶۹۶۲۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه

چه می‌شود که کتابی، در یک نمایشگاه چند روزه خوب دیده می‌شود و خوب می‌فروشد؟ قطعاً دلایل زیادی برای موفقیت کتاب‌ها در رویدادهای این‌چنینی وجود دارد. بخشی از این دلایل به جذابیت خود کتاب برمی‌گردد.

به گزارش مشرق، کتاب «سلام بر ابراهیم» در نمایشگاه مجازی سال گذشته فروش خوبی داشت و البته همیشه یکی از پرطرفدارترین کتاب‌های ادبیات پایداری بوده است، چون تصویری واقعی و ملموس از شهید هادی را نشان‌مان می‌دهد. در این کتاب با مرد جوانی مواجه می‌شویم که سراسر فضایل اخلاقی است، اما پا روی زمین دارد و به‌ظاهر همه کنش و واکنش‌هایش زمینی‌اند. در گذر از همین زندگی عادی، همین حوادث ریز و درشتی که با آن‌ها مواجه می‌شود، فضایل اخلاقی‌اش را نیز بروز می‌دهد. کتاب «سلام بر ابراهیم» در معرفی شهید هادی به اغراق روی نمی‌آورد و فقط حقیقت را، تا حد ممکن به همان شکلی که بوده است روایت می‌کند.

می‌خوانیم: در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم. بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم. صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود. خیلی تعارف می‌کرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خلاصه کم نگذاشت. تقریباً چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد! جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می‌رفت و دوستانش را صدا می‌کرد. یکی‌یکی آن‌ها را می‌آورد و می‌گفت: ابرام جون، ایشون خیلی دوست داشتند شما را ببینند و… ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت، پایش درد می‌کرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بی‌صدا می‌خندید. وقتی ابراهیم می‌نشست، جعفر می‌رفت و نفر بعدی را می‌آورد! چندین بار این کار را تکرار کرد. ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می‌رسه!

راوی می‌افزاید: آخر شب می‌خواستیم برگردیم. ابراهیم سوار موتور من شد و گفت: سریع حرکت کن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زیاد شد. رسیدیم به ایست و بازرسی! من ایستادم. ابراهیم با صدای بلند گفت: برادر بیا اینجا! یکی از جوان‌های مسلح جلو آمد. ابراهیم ادامه داد: دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچه‌های سپاه هستند. یک موتور دنبال ما داره میاد که… بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره، فقط خیلی مواظب باشید. فکر کنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حرکت کردیم. کمی جلوتر رفتم توی پیاده‌رو و ایستادم. دوتایی داشتیم می‌خندیدیم. موتور جعفر رسید. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند! دیگر هر چه می‌گفت کسی اهمیت نمی‌داد و… تقریباً نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. کلی معذرت‌خواهی کرد و به بچه‌های گروهش گفت: ایشون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهداء هستند. بچه‌های گروه، با خجالت از ایشان معذرت‌خواهی کردند. جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود، بدون اینکه حرفی بزند اسلحه‌اش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد. کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیاده‌رو ایستاده و شدید می‌خندید! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده. ابراهیم جلو آمد، جعفر را بغل کرد و بوسید. اخم‌های جعفر باز شد. او هم خنده‌اش گرفت. خدا را شکر با خنده همه‌چیز تمام شد.

شهادت و حقیقت، خاطراتی از جنس پاکی و مظلومیت

کتاب «من میترا نیستم» نیز در فهرست پرفروش‌های نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ جای گرفته بود. این کتاب که کاری از معصومه رامهرمزی و بازنویسی یکی از آثار قبلی اوست، داستانی از پاکی و معصومیت را روایت می‌کند. داستان دختر نوجوانی به اسم زینت کمایی که به انقلاب دل بست و به سهم خود برای تحقق آرمان‌های آن کوشید، اما به دست دشمنان همین انقلاب به شهادت رسید. زمان شهادت چهارده سال بیشتر نداشت. سرشار از زندگی بود و مسیری طولانی پیش رو داشت. اما در همان نخستین قدم‌ها، قربانی ترور منافقین شد. منافقینی که شرارت را نمایندگی می‌کردند، شرارتی که تاب تحمل پاکی و درستی این دختر نوجوان را نداشت و نه فقط با او یا با انقلاب، که با همه زیبایی‌ها و خوبی‌ها دشمن بود. آنچه جذابیت این کتاب را بیشتر می‌کند، لحن صمیمی و ساده‌ای است که رامهرمزی برای مرور زندگی شهید کمایی انتخاب کرده است. همین مظلومیت و معصومیت قهرمان داستان است که خواه‌ناخواه خواننده را متأثر می‌کند و به درون روایت می‌برد. معصومیتی که به شهادت ختم شد و مظلومیتی که حتی بعد از این شهادت، ادامه داشت.

در جایی از کتاب، از قول مادرش می‌خوانیم: بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه می‌خواهد، اسمش را عوض کرد. می‌گفت: «من میترا نیستم. اسمم زینبه. با اسم جدید صدام کنید.» از باباش و مادربزرگش به خاطر اینکه اسمش را میترا گذاشته بودند، ناراحت بود. من نُه ماه بچه‌ها را به دل می‌کشیدم؛ اما وقتی به دنیا می‌آمدند، ساکت می‌نشستم و نگاه می‌کردم تا مادرم و جعفر روی آن‌ها اسم بگذارند… بعد از انقلاب، دیگر دخترم نمی‌خواست میترا باشد. دوست داشت همه‌جوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به خواست و اراده خودش، نه به خاطر من، جعفر یا مادربزرگش… زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. می‌خواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود.

همچنین باید از «تنها گریه کن» کاری از اکرم اسلامی نام ببریم، کتابی درباره شهید محمد معماریان که زندگی‌اش از زبان مادرش اشرف سادات منتظری مرور می‌شود. «برای بقیه سه سال از شهادت محمد گذشته بود، برای من هر روزِ این سه سال، به‌اندازه سی سال کش آمده بود.» اینجا با مادر شهید روبه‌رو هستیم، مادری که از خودش، از خاطراتش، و از پسرش صحبت می‌کند. «آن اوایل که جنگ شروع شد، ما فکر می‌کردیم خیلی زود تمام می‌شود. به خیالمان هم نمی‌رسید که هی جوان‌ها بروند و برنگردند، مردها سایه‌شان از سر زن و بچه‌هایشان کم شود و زن‌ها تلاش کنند قوی روی پا بمانند و بچه‌های‌شان را دست‌تنها بزرگ کنند. ما بارها و بارها هر چیزی را که به فکرمان می‌رسید، پشت کامیون‌ها بار بزنیم و هر دفعه توی دلمان دعا کنیم دفعه آخر باشد و خیلی زود شر جنگ از زندگی‌مان کم شود، ولی نشود و دوباره سبزی خشک کنیم و لباس بدوزیم و چشم به راه، بغض‌مان را فرو بخوریم و به هم دلداری بدهیم.»

حرف‌های مادر، خواننده را نه فقط درگیر می‌کند، که تکان می‌دهد. خاطراتش را می‌خوانیم و در بخش‌هایی از آن، با حقایقی بزرگ مواجه می‌شویم. «سرش را آورد بالا و این بار با التماس و بغض خیره شد توی چشم‌هایم و گفت: مامان جان! می‌دونید شهادت داریم تا شهادت. دلم می‌خواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل امام حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا می‌کنی برام؟ نمی‌فهمیدم این بچه کجاها را می‌دید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا می‌کردم پسرم با شهادت عاقبت‌به‌خیر بشود، اما پسرم، فقط آن را نمی‌خواست؛ آرزو داشت تا آنجا که می‌شود، شبیه امامش باشد.»

دیگر خبرها

  • رسوایی کایل واکر را به عربستان می‌کشاند! محرز همبازی سابق را به لیگ ثروتمندان دعوت کرد
  • پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • نرخ جمعیت در قزوین بحرانی است/ روند کاهشی در مرکز استان
  • نرخ جمعیت در قزوین بحرانی است / کاهش جمعیت در مرکز استان
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • ‌همه گرفتاری‌ها با نماز اول وقت برطرف می‌شود
  • مقام سابق نفت آمریکا به اقدام به تبانی با اوپک متهم شد
  • زن و شوهر مفقود شده در کوه توسط پلیس کوهبنان نجات یافتند
  • اعتراف ستاره سابق لیورپول: همیشه مضطرب بودم